۲۲
۱۳۹۶
دیباچه: رمان «از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم» |
|
دسته مربوط به دیباچه |
«همسرم که در خط پایان چشم بهراه مانده بود به سویم آمد و مبهوت پرسید: «چه شده؟» بعد هم افزود: «ولی تو هنوز قدرت زیادی داری و میدانم که خوب تمرین خواهی کرد.»
بهراستی چه اتفاقی افتاده؟ خودم هم نمیدانستم. حتا کمترین نشانهای برای یک پاسخ نمییافتم. به خودم گفتم شاید، خیلی ساده، دارم پیر میشوم. شاید هم دلیل دیگری داشته باشد، مثلاً اینکه به نکتهای مهم توجه نکرده باشم. ولی در آن لحظات هر تأملی فقط در حد یک تأمل باقی ماند، مثل باریکۀ آبی حقیر که آرام در دل خاک فرو برود.
نوشتههای تازه
- ۱۰ روش برای دوستی با طبیعت در سیزده به در
- بهار کودکان زلزلهزده خندان شد
- چرا جای زنان در فضای کسب و کار خالی است؟
- به مناسبت تولد مهربانه: بهترین بازی اپ استور را از هیولا هدیه بگیرید
- کمپین مشترک هیولا و مهربانه
- اهدای ۲۰سازه ضدزلزله به خانواده زنان سرپرست خانوار و توانیابان در ثلاث باباجانی
- سرای ابریشم، راوی داستان انتخابهای مهم زنان
- اجرای کمپین «می خواهم انتخاب کنم» توسط بازار فرش سرای ابریشم
- چرا امروزه باید بیشتر به ورزش و تحرک کودکان اهمیت بدهیم؟
- نگرانی از سرنوشت تامین سرمایه جمعی در شورای عالی بورس
- اولین جشنواره توان تک با حضور استارتاپها و توانیابان برگزار شد
- چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
- 1 دسامبر، روز جهانی ایدز
- خشونت علیه زنان، از تعرض فیزیکی تا افکار پریشان
- فاز دوم حمایت از زلزلهزدگان کرمانشاه آغاز شد