معلم عزیزم، روزت مبارک
امروز ۱۲ اردیبهشت روز معلم است و میخواهیم به جای گفتن یک تبریک رسمی و خشک یا نوشتن یک مطلب نیمه ابتکاری و نیمه تکراری، قسمتی از داستان شیرین و ماندگار «مدیر مدرسه» به قلم جلال آلاحمد را با هم بخوانیم:
«بارندگی که شروع شد دستور دادم بخاریها را از هفت صبح بسوزانند… بچهها همیشه زود میآمدند. حتی روزهای بارانی. مثل اینکه اول آفتاب از خانه بیرونشان میکنند. یا ناهارنخورده. خیلی سعی کردم یک روز زودتر از بچهها مدرسه باشم… اما عاقبت نشد که مدرسه را خالی از نفسِ به علمآلودهی بچهها استنشاق کنم… از راه که میرسیدند دور بخاری جمع میشدند و گیوههاشان را خشک میکردند… و خیلی زود فهمیدم که ظهر در مدرسه ماندن هم مسأله کفش بود. هر که داشت نمیماند. این قاعده در مورد معلمها هم صدق میکرد. اقلاً یک پول واکس جلو بودند.
برای خواندن باقی داستان، با مهربانه در ادامه مطلب همراه باشید.